وقتی در مکزیک بودم، از سرخپوستی پرسیدم چند سالش است و او گفت: 
کوتاه زمانی دیگر شصت و پنج سال می‌شود که شروع به مردن کرده‌ام. 
منظورش را نفهمیدم؛ و گفت در آنجا همه همینطوری سن‌شان را می‌گویند. آدم از لحظه ایی که به دنیا می‌آید شروع به مردن می‌کند.

 

در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی 
ایوان کلیما 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

BOYKA آموزش کده واگویه هایِ یک ذِهن مُتِشَنّج دفتر خاطرات پرستاری اصفهان بهمن 91 دانلود سریال کره ای azarca1001.rozblog.com کاسپین تجهیز نیرو