من فکر میکنم تو زندگی قبلی خانه ی یه آدم فراری بودم که بدون صاحب مونده و هیچکسی هم نمیدونه بی صاحب مونده؟ دلم بعضی وقت ها بی خود و بی جهت میگیره،سوگواری کسایی رو میکنم، که فراموشم کردند! همیشه با احساساتم حماقت کردم،با خودم روراست نبودم،دوست داشتم اونطوری که تو ذهنم هست زندگی کنم و واقعیت نبینم!ولی هر وقت چشامو بستم عذاب وجدان گرفتم،یک جورایی عذاب تو وجودم تحمل کردم ولی نگذاشتم اطرافیام برنجند،بارها با این که قلبم زخمی شده بود اجازه ندادم کسی بفهمه،دورتر منبع
درباره این سایت